شعر با صدای شاعر Podcast Por Schahrouz Kabiri arte de portada

شعر با صدای شاعر

شعر با صدای شاعر

De: Schahrouz Kabiri
Escúchala gratis

شعر معاصر و ادبیات ایران را با دکلمه و صدای شاعر بشنوید. دانلود و شعرهای بیشتر در تلگرام ما.

ادبیات | شعر | غزل | ترانه | شعر نو | هنر | هوشنگ ابتهاج | احمد شاملو | شعرخوانی | براهنی | شهریار

Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Schahrouz Kabiri
Arte Ciencias Sociales Mundial
Episodios
  • فریدون مشیری | دوستی (دل من دیر زمانیست که می‌پندارد)
    Jul 27 2025

    ▨ نام شعر: دوستی (دل من دیر زمانیست که می‌پندارد)

    ▨ شاعر: فریدون مشیری

    ▨ با صدای: فریدون مشیری

    ▨ پالایش و تنظیم: شهروز

    ـــــــــــــــــ

    دل من دیر زمانی است که می پندارد

    دوستی نیز گلی است

    مثل نیلوفر و ناز

    ساقه‌ی ترد ِ ظریفی دارد

    بی‌گمان سنگدل است آنکه روا می‌دارد

    جان این ساقه‌ی نازک را، دانسته بیازارد

    در زمینی که ضمیر من و توست

    از نخستین دیدار

    هر سخن، هر رفتار

    دانه‌هایی است که می‌افشانیم

    برگ و باری است که می‌رویانیم

    آب و خورشید و نسیم‌اش مهر است

    گر بدان گونه که بایست به بار آید

    زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید

    آن چنان با تو درآمیزد این روح لطیف

    که تمنای وجودت همه او باشد و بس

    بی‌نیازت سازد، از همه‌چیز و همه‌کس

    زندگی، گرمی دل‌های به هم پیوسته ست

    تا در آن دوست نباشد، همه درها بسته ست

    در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز

    عطر جان پرور عشق

    گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز

    دانه‌ها را باید از نو کاشت

    آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان

    خرج می‌باید کرد

    رنج می‌باید برد

    دوست می‌باید داشت

    با نگاهی که در آن نور ببارد لبخند

    دست یکدیگر را

    بفشاریم به مهر

    جام دل‌هامان را

    مالامال از یاری، غم‌خواری

    بسپاریم به آواز بلند؛

    شادی ِ روی ِ تو

    ای دیده به دیدار ِ تو شاد

    باغ جانت همه وقت از اثر ِصحبت دوست

    تازه

    عطرافشان

    گلباران باد

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

    Más Menos
    4 m
  • بیژن الهی | چه خبر؟ (مَناعی)
    Jul 25 2025

    ▨ شعر: چه خبر؟ (مَناعی)

    ▨ شاعر: بیژن الهی

    ▨ با صدای: شهروز

    ▨ موسیقی: بداهه‌‌نوازی سهراب پورناظری

    ▨ پالایش و تنظیم: شهروز

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    چه خبر؟ مرگِ عالَمی تنها

    خاطرش خُفته، شاهدش سَفَری.

    جانِ جانان، کجا؟ ورای کجا.

    گوشه زد با ستاره‌ی سحری.


    چه خبر؟ مرگِ دل. گُلی ندمید

    تا به لُطفِ هوا، به گریه‌ی ابر

    از زمینْ رازِ آسمان نچشید.

    تازه شد داغِ لاله‌های تری.


    چه خبر؟ مرگِ حق‌ْحق و هوهو.

    لال شد مرغ و نغمه رفت از یاد،

    تا که گُنگانِ ده‌زبانِ دورو

    نازْمستی کنند و جلوه‌گری.


    چه خبر؟ مرگِ قول و فصلِ خطاب.

    سپر افکند هر زبان‌آور:

    قَبَسی زنده کرد، نَک چه جواب

    چون نَفَس بر میاوَرَد شجری؟


    چه خبر؟ تا کمانِ غمزه کشید،

    از سَمَن تا چمن بشارت رفت؛

    نَحْل پوسید و جز غبار ندید

    کس بر اوراقِ بوستان اثری.


    دودِ دل تا برآوَرَد شبنم،

    از نظر رفت و یادِ غنچه نماند.

    شُکْرُلله که از صفای اِرَم

    سَمَری ماند و لیلهُ‌القَمَری.


    قصّه نو کرد و تَر نکردم مغز.

    چه ثَمَر؟ هیچ، شاهدانِ چمن

    همه رفتند و چون برآمد نَغْز

    عِشْقِ پیچان به دارِ دیده‌وری،


    دنیا تَیْه بود و بی سر و ته،

    «خانه آبادِ» گفت و دید و شنید

    شاهدی می‌کُنند و بَه‌بَه‌بَه

    مگسِ بی‌مَریّ و خِیْلِ خری.

    از کتاب حلاج الأسرار (اخبار و اشعار)، نشر بیدگل، صفحه ۱۵

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    بیژن الهی در یادداشت این قطعه آورده است؛ مناعی جمع «منعی»، به معنی خبر ِمرگ

    «مناعی ما (کارِ 1361) نه ترجمه‌ست، نه تعبیه؛ گردانه‌ست، به معنی موسیقائیِ لفظ، روی قطعه‌یی با قوافیِ میمی (أنعی الیک...) که حلاج در آخرین شب ِزندان، بعد آخرین راز و نیاز بر زبان راند در حضور ِ دو کس که یکی خادم ِِایام ِ حبس بود و یکی مرید و ملاقاتی

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

    Más Menos
    5 m
  • یدالله رویایی | دریایی‌ها ۳۱
    Jul 23 2025

    ▨ شعر: دریایی‌ها ۳۱

    ▨ شاعر: یدالله رویایی

    ▨ با صدای: یدالله رویایی

    ▨ پالایش و تنظیم: شهروز

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    من از جزیره‌های نجات

    من از دماغه‌های امید

    از آب‌های متروک

    در خلوت بنادر ویران

    خواهم گذشت.


    خواهم گذشت:

    از آب های کشکول،

    از آب های کالا...

    همراه قصه‌های درویش،

    همراهم پندهای بازرگان

    خواهم گذشت.


    با کاروان امتعه‌ی هند

    با بارهای صمغ

    طلا

    عاج

    نیشکر

    با بارهای مرجان

    مروارید

    با بارهای ادویه و

    عطر

    از آب‌های جاوه،

    از آب‌های مسقط و عمان،

    خواهم گذشت.


    از آب‌های مشتاق؛

    مشتاق ِ ماجرا

    مشتاق قتل در کشتی‌های رهزنان،

    خواهم گذشت.


    از جمع آب‌ها،

    - جمعیت فراری،

    تصویری از فرار-،

    ازگام‌های رقص

    -پیوسته در ترنّم تکرار-


    از قلعه‌های مرتفع آب،

    و برج‌های رهگذر باد،

    از چهره‌ی مصور فریاد

    ـ یال بلند طوفان ـ

    خواهم گذشت.


    دریای بی‌تباهی!

    ای بستر بلند عروسان آب!

    و عاشقان هجرت-

    برجاده‌ای فروتن و وحشی!

    چون بادبان‌های سفید و شاد،،

    از تو،

    ای معبر مهاجرتِ شاهان!

    خواهم گذشت.


    ار آب های عنبر،

    گهواره‌های پر،

    چون ماهیان تنبل

    - پیوسته در معاشرتِ آب‌ها -

    ای آب ماهیانه!

    از تو،

    دریای بی‌ستون و،

    دروازه !

    معماری ِ پریشان !

    خواهم گذشت.

    شعر شماره ۳۱ از مجموعه شعرهای دریایی‌ها

    شامل شعرهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۴

    چاپ اول: ۱۳۴۴

    ــــــــــــــــــــ

    تذکر: شماره شعرها ممکن است در چاپ های مختلف، متفاوت باشد. شماره‌گذاری ما بر طبق چاپ اول کتاب است. اما در کتاب ِ «مجموعه آثار یدالله رویایی» انتشارات نگاه، چاپ اول، به دلیل سانسور، این شعر شماره ۲۹ است

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

    Más Menos
    4 m
Todavía no hay opiniones