باشگاه قتل پنجشنبه | The Thursday Murder Club Podcast Por Reza Karimabadi | رضا کریم‌آبادی arte de portada

باشگاه قتل پنجشنبه | The Thursday Murder Club

باشگاه قتل پنجشنبه | The Thursday Murder Club

De: Reza Karimabadi | رضا کریم‌آبادی
Escúchala gratis

Acerca de esta escucha

ممکنه تصورش سخت باشه که با خلق چند پیروپاتال از کارافتاده و وراج، یک نویسنده بتونه یک داستان جنایی بنویسه! اما ریچارد آزمن در «باشگاه قتل پنجشنبه» این کار را کرده! در این داستان، ماجرای چهار شخصیت عجیب و غریب روایت می‌شود که هفته‌ای یک بار در اتاقی گرد هم می‌آیند تا درباه‌ی قتل و جنایت صحبت کنند. این ماجرا ادامه دارد تا اینکه در دهکده ی خود آنها کسی به قتل می رسد و بعد قتل دیگری رخ می دهد.

این پادکست براساس سه گانه «باشگاه قتل پنجشنبه» هست که سعی کردم در درجه اول از نسخه انگلیسی کتاب برای تولید پادکست استفاده کنم، ولی قطعاً از ترجمه بسیار خوب خانم محدثه احمدی، خانم افسانه مقدمی و نازنین فیروزی بطور غیرمستقیم و مستقیم برای ادامه کار استفاده شده. برای همین درصورتی که شنونده این پادکست هستید لازم هست که نسخه چاپی یا حداقل الکترونیکی کتابها را با ترجمه این عزیزان تهیه کنید. من ازتولید این پادکست انتفاعی نمیبرم و صرفاً صدایی هست که امیدوارم ماندگار بشه.

Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Reza Karimabadi | رضا کریم‌آبادی
Arte Historia y Crítica Literaria
Episodios
  • فصل اول | سخنرانی
    Sep 23 2021
    الیزابت اطلاعات را توی پوشه‌اش پیدا کرد و انگشتش رو بروی نوشته کشید و بلند بلند خواند:«دختره وزنش چهل و شش کیلو بوده.» این هردوی ما رو گیج کرد، چون هیچ‌کدوم نمی‌دانستیم چهل و شش کیلو در واقع چقدر می‌شه.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

    Más Menos
    6 m
  • فصل دوم | رستوران
    Sep 23 2021
    در طول ناهار سؤالی همین جور در ذهن دانا بود. «خب اگه از نظر شما اشکالی نداشته باشه یه سؤال دارم، میدونم همه تون توی کوپرز چیس زندگی می کنین، ولی خب شما چهار تا چه جوری با هم دوست شدین؟»«دوست؟» این حرف به نظر اليزابت جالب آمد. «وای ما دوست نیستیم عزیزم.» ران دارد ریز می خندد. «خدایا، عشقم نه، ما دوست نیستیم. اليزا ليوانت رو پر کنم؟» الیزابت سر تکان میدهد و ران برایش نوشیدنی می ریزد. بطری دوم شان است. ساعت دوازده و ربع است. ابراهیم موافق است. «فکر نمی کنم دوست کلمه مناسبی باشه. ما رفت و آمدی نداریم، علایق خیلی متفاوتی هم داریم. من ران رو دوست دارم، فکر کنم، ولی اون میتونه خیلی سخت گیر باشه.»

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

    Más Menos
    12 m
  • فصل سوم | صومعه
    Sep 27 2021
    عبادتگاه اصلی درست وسط دهکده، چسبیده به صومعه است. نمای بیرونی گچی شیری رنگ آن باعث می شود آن جا در برابر تاریکی شدید و گوتیک صومعه، تقریبأ مدیترانه ای به نظر برسد. عبادتگاه سالم و دست نخورده باقی مانده است؛ این یکی از معدود شرطهایی بود که وصی‌های خواهران کلیسای مقدس ده سال پیش که این جا را فروخته بودند، بر آن اصرار داشتند. اهالی دوست دارند از عبادتگاه استفاده کنند؛ جایی که ارواح آن جا هستند، جایی که راهبه ها هنوز در تکاپو هستند و جایی که زمزمه ها در سنگها مدفون است و جایی که باعث می شود احساس کنید.

    Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

    Más Menos
    8 m
adbl_web_global_use_to_activate_T1_webcro805_stickypopup
Todavía no hay opiniones