زبان سرخ Podcast Por  arte de portada

زبان سرخ

زبان سرخ

Escúchala gratis

Ver detalles del espectáculo
ایستاده‌ای و به نقطه‌ای خیره‌ شده‌ایگه گاهی هم نیم نگاهی به من می‌اندازیمی‌دانم تو این راه را قبلا بارها رفته‌ایو هزاران بار هم آنرا در ذهنت مرور کرده‌ایاما من چه کمکی می‌توانم به تو بکنممن هم مثل خودت یک سیب خورده‌اممن هم مثل تو از اسبم به پایین افتاده‌اماز من همراهی بخواه، اما پاسپانی نه بر روی زمین مورچه‌ای را به تو نشان می‌دهم که یک پایش آسیب دیده استبعد کلی جستجو خانه‌اش را پیدا می‌کنی و کمکش میکنی تا به خانه‌اش برگردداما آیا او هم همین را می‌خواست؟ و آیا به نفعش بود؟ مورچه‌ای‌ که یک پایش شکسته را چه کسی می‌خواهد؟ به آن زنی که در آن سمت خیابان ایستاده نگاه کنببین چقدر زیر چشمانش گود افتاده میدانی چرا؟چون چند شب است که خوب نخوابیده چرا؟!چون دخترش از خانه فرار کردهبرای این زن چه باید کرد؟ کمکش کرد تا دخترش به خانه برگردد؟آیا دختر هم همین را می‌خواهد؟ و آیا به نفعش هست؟ با آدم سالخورده‌ای که هزار درد بی‌درمان گرفته چه باید کرد؟برای خاطر چه کسی؟ برای دکتری که تنها نسخه جراحی در آستین دارد، یا جامعه‌ای که از سنت‌شکی می‌هراسد و یا خانواده‌ای که نگران آبرویش در میان در و همسایه است؟خودش چه؟ برای خودش چه چیزی بهتر چیست؟ اینکه انگشتانت هنوز تکان می‌خورند معنی‌اش چیست؟ زندگی در تفسیر چیست؟ ما بیشتر از آنچه باید در کار طبیعت دخالت ‌می‌کنیم طبیعت تنها یک کار دارد و آن نوسازی خویش است و ما در تقلا برای حفظ یک سکانس‌!‌به بچه آدمیزاد نگاه کن!ببین چقدر ضعیف‌ و نحیف گشته ما این بلا را بر سرش آورده‌ایمبا یک عمر دخالت‌های بی‌جا در تمام شوون زندگیش، از ریز و درشتشاز اینکه به چه چیزی می‌تواند دست بزند تا اینکه کی می‌تواند حرف بزنداز اینکه با چه چیزی می‌تواند بازی بکند تا اینکه با چه کسانی می‌تواند رفت و آمد کنداز اینکه چه لباسی می‌تواند بپوشد تا اینکه به چه چیزی می‌تواند گوش کنداز اینکه در چه رشته‌ای می‌تواند تحصیل کند تا اینکه با چه کسی می‌تواند آمیزش کند بعد همین انسان‌ خودخواه زیاده‌خواه در وقت پیری انتظار داد که بچه‌هایش او را تر و خشک کند. چه شد؟ تو که یک عمر ادای آدم‌های همه‌چیزدان را در می‌آوردی، چرا فکری برای پیری خودت نکرده‌ای؟‌‌؟ دوران بچه‌گی‌ و جوانی‌‌شان بس نبود که انتظار داشته باشی میان‌سالگیشان را هم به پای کهولت شما بریزند؟ و همه اینها نتیجه همان دخالت‌های بی‌جا در طبیعت بکر بچه‌هاست، چه از روی خودخواهی و چه از روی نادانی. ولشان کنید. بچه‌ها را بگذارید تا کودکی کنند، از بچه‌هایتان کلفت و نوکر نسازید. اگر شما این کاره هستید تنها فکری برای پیری خودتان بکنید. برای بچه‌هایتان تنها یک هم‌بند باشید نه زندان‌بان. این زندان‌بند است که به زندانیش می‌گوید که کی باید غذا بخورد، کی باید بخوابد، کی باید هوا بخورد، ‌و کی باید ملاقاتی داشته باشد. هم‌بند اما تنها دو گوش شنوا دارد و یک آغوش گرم تنها اگر لازم باشد. و انسان واقعا جز همراهی چیزی در این دنیا لازم ندارد. تنها اینکه کسی باشد که ببیند، بشنود، بفهمد، بخندد، بغض کند، گریه کند و خلاصه ... آینه باشد، و خالی! خالی از هر نوع قضاوتی. آری، از من همراهی بخواه، اما پاسپانی نه، من برای پیری خود فکری کرده‌ام‌. ‌
Todavía no hay opiniones